جدول جو
جدول جو

معنی چله افشاندن - جستجوی لغت در جدول جو

چله افشاندن
(جَ شُ دَ)
زه کمان را به حرکت در آوردن و تکان دادن. چلۀ کمان را کشیدن و رها کردن:
بی عقاب تیر هر سو صد شکار افکنده ام
چله از شصت هنر چون برکمان افشانده ام.
ثنائی (از آنندراج).
رجوع به چله شود
لغت نامه دهخدا
چله افشاندن
زه کمان را بحرکت در آوردن و رها کردن
تصویری از چله افشاندن
تصویر چله افشاندن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ بَ وَ دَ)
مشتعل کردن. افروختن. برافروختن. شعله ور ساختن. کنایه از سخت روشن کردن:
زآتشین تیغی که خاکستر کند دیو سپید
شعله درشیر سیاه سیستان افشانده اند.
خاقانی.
گویی از آتش شهاب فلک
شعله در دیو کافر افشانده ست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
گل افشاندن بر. گل پاشیدن بر گل ریختن بر: بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار